بسیاری از افراد در مورد طلاقهای قضایی می گویند: از نظر اسلام این کار چاره پذیر نیست، این یک نوع سرطان است که احیانا افرادی گرفتار آن میشوند و چاره ندارد، زن باید بسوزد و بسازد تا تدریجا شمع حیاتش خاموش شود. در حالی که این طرز تفکر با اصول مسلم اسلام تضاد قطعی دارد. دینی که همواره دم از عدل میزند، " قیام به قسط " یعنی برقراری عدالت را به عنوان یک هدف اصلی و اساسی همه انبیا می شمارد «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط ؛ ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها كتاب (آسمانى) و میزان (شناسایى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل كردیم تا مردم قیام به عدالت كنند» (حدید/ 25).
چگونه ممکن است برای چنین ظلم فاحش و واضحی چاره اندیشی نکرده باشد؟! مگر ممکن است اسلام قوانین خود را به صورتی وضع کند که نتیجهاش این باشد که بیچارهای مانند یک بیمار سرطانی رنج بکشد تا بمیرد؟! موجب تأسف است که برخی افراد با اینکه اقرار و اعتراف دارند که اسلام دین " عدل " است و خود را از "عدلیه" می شمارند، اینچنین نظر می دهند.
اگر این چنین است پس اصل " عدل " که رکن اساسی تقنین اسلامی است کجا رفت؟ " قیام به قسط " که هدف انبیا است کجا رفت؟ زنی که به همسری مردی برای زندگی با او تن میدهد و بعد اوضاع و احوال به صورتی در میآید که آن مرد از اختیارات خود سوء استفاده میکند و از طلاق زن نه بخاطر زندگی و همسری، بلکه برای اینکه از ازدواج آینده او با یک شوهر واقعی و مناسب جلوگیری کند و به تعبیر قرآن او را " کالمعلقه " (آویزان و معطل یعنی بدون تکلیف رها کردن زن) نگهدارد، خودداری میکند، حقا چنین زنی مانند یک بیمار سرطانی گرفتار است.
اما این سرطان، سرطانی است که به سهولت قابل عمل است، بیمار پس از یک عمل ساده شفای قطعی و کامل خود را باز می یابد. این گونه عمل و جراحی بدست حاکمان و قاضیان شرعی واجد شرائط امکان پذیر است. یکی از دو مشکل بزرگ در جامعه ما امتناعهائی است که برخی مردان ستمگر از طلاق میکنند. و از این راه به نام دین و به بهانه دین ستم بزرگی مرتکب میشوند. این ستمگریها به ضمیمه آن طرز تفکر غلط به نام اسلام و دین که میگوید: زن باید اینگونه ستمها را به عنوان یک سرطان غیر قابل علاج تحمل کند، بیش از هر تبلیغ سوء دیگر علیه اسلام اثر گذاشته است.
همیشه با توجه به آیات قرآن یك نوع تهدید در مورد شوهران استفاده میشود، كه آنها باید مراقب باشند كمترین انحرافى از مسیر عدالت در مورد همسران خود پیدا نكنند، اینجا است كه این توهم پیش میاید كه مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امكانپذیر نیست، بنا براین در برابر همسران متعدد چه باید كرد؟ خداوند در آیه سوم سوره نساء می فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا؛ و اگر بیم آن دارید که درباره ی (ازدواج) با دختران یتیم انصاف نکنید، از دیگر زنان هر چه خوش دارید، دو یا سه و یا چهار زن را به همسری در آورید. پس اگر بیم آن دارید که عدالت را رعایت نکنید، به یک همسر و یا به آنچه مالک آنید (کنیز) بسنده کنید که این راه نزدیک است به این که ستم نکنید».
در آغاز آیه مىگوید: اگر نمىتوانید ازدواج با یتیمان را با اصول عدالت بیامیزید چه بهتر كه از آن صرف نظر كنید سپس به سراغ زنان غیر یتیم بروید. در این آیه در باره ازدواج با یتیمان سخن میگوید كه همان گونه كه باید مراعات عدالت را در باره اموال آنها بنمائید در مورد ازدواج با دختران یتیم نیز با نهایت دقت رعایت مصلحت آنها را بكنید، در غیر این صورت از ازدواج با آنها چشم بپوشید و زنان دیگرى انتخاب كنید. از جمله شواهدى كه تفسیر فوق را در باره آیه روشن مىسازد آیه 127 از همین سوره است كه در آن صریحا مسئله رعایت عدالت را درباره ازدواج با دختران یتیم ذكر كرده است. روایاتى كه در ذیل آیه در كتب مختلف نقل شده نیز گواه این تفسیر است.
" مثنى" در لغت به معنى" دو تا دو تا" و" ثلاث" به معنى" سه تا سه تا" و" رباع" به معنى" چهارتا چهارتا" مىباشد. و از آنجا كه روى سخن در آیه به همه مسلمانان است معنى آیه چنین مىشود كه شما براى دورى از ستم كردن در حق دختران یتیم میتوانید از ازدواج آنها خوددارى كنید و با زنانى ازدواج نمائید كه موقعیت اجتماعى و فامیلى آنها به شما اجازه ستم كردن را نمیدهد و میتوانید از آنها دو نفر یا سه نفر یا چهار نفر به همسرى خود انتخاب كنید. منتها چون مخاطب، همه مسلمانان بوده است تعبیر به دو تا دو تا و مانند آن شده است و گرنه جاى تردید نیست كه حداكثر تعدد زوجات (آن هم با فراهم شدن شرائط خاصش) بیش از چهار نفر نیست.
ذكر این نكته نیز لازم است كه " واو" در جمله بالا به معنى" او" (یا) میباشد نه اینكه منظور این باشد كه شما مىتوانید دو همسر به اضافه سه همسر به - اضافه چهار همسر كه مجموع آنها نه نفر مىشود انتخاب كنید زیرا اگر منظور این بود باید صریحا عدد نه ذكر شود نه به این صورت از هم گسسته و پیچیده بعلاوه از نظر فقه اسلام این مسئله جزو ضروریات است كه زائد بر چهار همسر مطلقا ممنوع است. به هر حال آیه فوق دلیل صریحى است بر مسئله جواز تعدد زوجات منتها با شرائط خاص خودش می باشد.
«فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» سپس بلا فاصله مىگوید: این در صورت حفظ عدالت كامل است، اما اگر نمیتوانید عدالت را رعایت كنید به همان یك همسر اكتفاء نمائید تا از ظلم و ستم بر دیگران بر كنار باشید. «أَوْ ما مَلَكَتْ أَیْمانُكُمْ» و یا بجاى انتخاب همسر دوم از كنیزى كه مال شما است استفاده كنید زیرا شرائط آنها سبكتر است (اگر چه آنها نیز باید از حقوق حقه خود برخوردار باشند). «ذلِكَ أَدْنى أَلَّا تَعُولُوا» این كار (انتخاب یك همسر و یا انتخاب كنیز) از ظلم و ستم و انحراف از عدالت، بهتر جلوگیرى میكند.
اما منظور از عدالت در باره همسران چیست؟ آیا این عدالت مربوط به امور زندگى از قبیل همخوابگى و وسایل زندگى و رفاه و آسایش است یا منظور عدالت در حریم قلب و عواطف انسانى نیز هست؟ شك نیست كه" عدالت" در محبتهاى قلبى خارج از قدرت انسان است. چه كسى میتواند محبت خود را كه عواملش در بیرون وجود اوست از هر نظر تحت كنترل درآورد؟ به همین دلیل رعایت این نوع عدالت را خداوند واجب نشمرده و در آیه 129 همین سوره نساء میفرماید: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ؛ شما هر قدر كوشش كنید نمیتوانید در میان همسران خود (از نظر تمایلات قلبى) عدالت و مساوات برقرار سازید». بنا براین محبتهاى درونى مادامى كه موجب ترجیح بعضى از همسران بر بعضى دیگر از جنبههاى عملى نشود ممنوع نیست، آنچه مرد موظف به آن است رعایت عدالت در جنبههاى عملى و خارجى است.
از این بیان روشن میشود: كسانى كه خواستهاند از ضمیمه كردن آیه فوق (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً) به آیه 129 (وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ) چنین نتیجه بگیرند كه تعدد زوجات در اسلام مطلقا ممنوع است زیرا در آیه نخست آن را مشروط به عدالت كرده و در آیه دوم عدالت را براى مردان در این مورد امرى محال دانسته است، سخت در اشتباهند. زیرا همانطور كه اشاره شد عدالتى كه مراعات آن از قدرت انسان بیرون است عدالت در تمایلات قلبى است، و این از شرائط تعدد زوجات نیست و آنچه از شرائط است عدالت در جنبههاى عملى است.
گواه بر این موضوع ذیل آیه 129 همین سوره میباشد آنجا كه میگوید: «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ» یعنى: " اكنون كه نمیتوانید مساوات كامل در محبت میان همسران خود رعایت كنید لا اقل تمام تمایل قلبى خود را متوجه یك نفر از آنان نسازید كه دیگرى را به صورت بلا تكلیف در آورید". از نظر فقه اسلامى و منابع مختلف آن در میان شیعه و اهل تسنن مسئله تعدد زوجات با شرائط آن جاى گفتگو و چانه زدن نیست و از ضروریات فقه اسلام محسوب مىشود.
امام صادق (ع) می فرماید: منظور از عدالت در آیه سوم سوره نساء عدالت در نفقه (و رعایت حقوق همسرى و طرز رفتار و كردار) است و اما منظور از عدالت در آیه 129 كه امرى محال شمرده شده، عدالت در تمایلات قلبى است (بنا بر این تعدد زوجات با حفظ شرائط اسلامى نه ممنوع است و نه محال) هنگامى كه هشام از سفر، بازگشت و این پاسخ را در اختیار ابن ابى العوجاء گذاشت، او سوگند یاد كرد كه این پاسخ از خود تو نیست «تفسیر برهان جلد اول صفحه 420».
معلوم است كه اگر كلمه عدالت را در دو آیه به دو معنى تفسیر مىكنیم به خاطر قرینه روشنى است كه در هر دو آیه وجود دارد، زیرا در ذیل آیه مورد بحث، صریحا مىگوید: تمام تمایل قلبى خود را متوجه به یك همسر نكنید، و به این ترتیب انتخاب دو همسر مجاز شمرده شده منتها به شرط اینكه عملا در باره یكى از آن دو ظلم نشود اگر چه از نظر تمایل قلبى نسبت به آنها تفاوت داشته باشد و در آغاز آیه 3 همین سوره صریحا اجازه تعدد را نیز داده است.
خداوند در آیه 129 سوره نساء می گوید: عدالت از نظر محبت، در میان همسران امكانپذیر نیست، هر چند در این زمینه كوشش شود: «وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحِیماً ؛ و هرگز نمىتوانید (از نظر محبت قلبى) در میان زنان، عدالت كنید، هر چند كوشش نمائید، ولى به كلى تمایل خود را متوجه یك طرف نسازید كه دیگرى را به صورت بلا تكلیف در آورید، و اگر راه اصلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است» (سوره نساء آیه 129).
از جمله «و لو حرصتم» استفاده میشود كه در میان مسلمانان، افرادى بودند كه در این زمینه سخت كوشش مىكردند و شاید علت كوشش آنها دستور مطلق به عدالت در آیه 3 همین سوره بوده است، آنجا كه میفرماید: «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَة» بدیهى است یك قانون آسمانى نمی تواند بر خلاف فطرت باشد، و یا تكلیف به «ما لا یطاق» كند، و از آنجا كه محبتهاى قلبى، عوامل مختلفى دارد كه بعضا از اختیار انسان بیرون است، دستور به رعایت عدالت در مورد آن داده نشده است، ولى نسبت به اعمال و رفتار و رعایت حقوق در میان همسران كه براى انسان، امكانپذیر است روى عدالت تاكید شده است.
در عین حال براى اینكه مردان از این حكم، سوء استفاده نكنند به دنبال این جمله میفرماید:" اكنون كه نمیتوانید مساوات كامل را از نظر محبت، میان همسران خود، رعایت كنید لا اقل تمام تمایل قلبى خود را متوجه یكى از آنان نسازید، كه دیگرى بصورت بلا تكلیف در آید و حقوق او نیز عملا ضایع شود". (فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ). و در پایان آیه به كسانى كه پیش از نزول این حكم، در رعایت عدالت میان همسران خود كوتاهى كردهاند هشدار میدهد كه اگر راه اصلاح و تقوا پیش گیرند و گذشته را جبران كنند خداوند آنها را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد.
در روایات اسلامى مطالبى در باره رعایت عدالت در میان همسران نقل شده كه عظمت این قانون را مشخص مىسازد، از جمله اینكه: در حدیثى می خوانیم على (ع) در آن روزى كه متعلق به یكى از دو همسرش بود، حتى وضوى خود را در خانه دیگرى نمىگرفت (تفسیر تبیان جلد 3 صفحه 350 ) و در باره پیامبر (ص) مىخوانیم كه حتى به هنگام بیمارى در خانه یكى از همسران خود، توقف نمیكرد (تفسیر تبیان جلد 3 صفحه 350) و در باره معاذ بن جبل نقل شده كه دو همسر داشت و هر دو در بیمارى طاعون با هم از دنیا رفتند، او حتى براى مقدم داشتن دفن یكى بر دیگرى از قرعه استفاده كرد، تا كارى بر خلاف عدالت انجام نداده باشد (تفسیر تبیان جلد 3 صفحه 350).
كلمه عدل به معناى حد وسط در بین افراط و تفریط است و تشخیص این حد وسط از امور صعب و بسیار دشوار است و مخصوصا از این جهت كه ارتباط با دلها دارد، چون رعایت دوستى عادلانه در بین زنان و اینكه یك مرد به اندازه مساوى زنان خود را دوست بدارد، امرى ناشدنى است، چون بطور دائم از حیطه اختیار آدمى بیرون است به همین دلیل خداى تعالى بیان مىكند كه رعایت عدالت به معناى حقیقى آن در بین زنان و اینكه یك مرد حد وسط حقیقى دوستى را در بین زنان خود رعایت كند چیزى است كه هیچ انسانى قادر بر آن نیست، هر قدر هم كه در تحقق دادن آن حرص بورزد، پس آنچه در این باب بر مرد واجب است این است كه یكسره از حد وسط به یكى از دو طرف افراط و تفریط منحرف نشود و تا آنجا كه برایش ممكن است رعایت عدالت را بكند و مخصوصا مراقب باشد كه به طرف تفریط یعنى كوتاهى در اداى حق همسر خود منحرف نگردد و زن خود را بلاتكلیف و مانند زن بىشوهر نگذارد كه نه شوهر داشته باشد و از شوهرش بهرهمند شود و نه نداشته باشد تا بتواند همسرى دیگر اختیار نموده، و یا پى كار خود برود.
پس، از عدالت در بین زنان آن مقدارى كه بر مردان واجب است این است كه در عمل و سلوك بین آنان مساوات و برابرى را حفظ كند، اگر حق یكى را مىدهد حق دیگرى را نیز بدهد و دوستى و علاقمندى به یكى از آنان وادارش نكند كه حقوق دیگران را ضایع بگذارد، این آن مقدار واجب از عدالت است و اما مستحبّ از عدالت این است كه به همه آنان احسان و نیكى كند و از معاشرت با هیچ یك از آنان اظهار كراهت و بى میلى نكند و به هیچ یك بد اخلاقى روا ندارد، هم چنان كه سیره و رفتار رسول خدا (ص) با همسرانش این طور بود.
جمله «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ» خود دلیل بر این است كه منظور از جمله:" هرگز نمىتوانید بین زنان عدالت بر قرار كنید، هر چند كه بر این معنا حرص بورزید" این نیست كه قدرت بر عدالت را بطور مطلق نفى كند تا نتیجهاش این باشد كه به انضمام آن با جمله «فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً» ازدواج متعدد در اسلام لغو شود، هم چنان كه بعضى از مفسرین این نتیجه را گرفته (و گفتهاند جمله اول مىفرماید: هر قدر هم كه كوشش كنید و حرص بورزید نمىتوانید بین چند زن رفتارى عادلانه داشته باشید و جمله دوم مىفرماید: اگر نتوانستید عدالت برقرار كنید به یك زن اكتفاء كنید، پس نتیجه حاصل از انضمام این دو آیه این مىشود كه تعدد زوجات در اسلام ممنوع و ملغى است).
و این اشتباه بزرگى است، براى اینكه جمله: «فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ ...» مىفرماید: چنان نباشد كه یكى از زنها بطور كلى مورد اعراض شما واقع گشته، مثل زنى بشود كه اصلا شوهر ندارد و این خود دلیل بر این است كه جمله: « هرگز نمىتوانید ...» مىخواهد عدالت واقعى و حقیقى را نفى كند و بفرماید شما نمىتوانید بین چند همسر عدالت واقعى را برقرار نموده، (حتى علاقه قلبى خود را بین آنان به طور مساوى تقسیم كنید) پس آن مقدار عدالتى كه تشریع شده، عدالت تقریبى است، آن هم در مرحله رفتار نه در مرحله علاقه قلبى و عدالت تقریبى در مرحله رفتار امرى است ممكن (هم چنان كه مىبینیم بسیارى از افراد با تقوا و متدین این عدالت را رعایت مىكنند و رفتارى یكسان با همسران خود دارند، هر چند كه در دل یكى را از دیگران بیشتر دوست بدارند).
برگرفته از موسسه فرهنگی جام طهور
نظرات شما عزیزان:
: مرتبه