وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان

وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
آخرين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   ----------------------- وبلاگ حقوقی چرخ کاریان ///////  وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی و آدرس charkhkarian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آدم کشی به خاطر هیچ و پوچ

 گفت‌وگو با پسر جوانی که به هواداری از دوستانش مرتکب قتل شد
آدم کشی به خاطر هیچ و پوچ
 
به هواخواهی از دوستش وارد معرکه‌ای شد که او را به زندان کشاند و شاید طناب دار در انتظارش باشد. اکنون همه دوستانی که حاضر بود به خاطرشان قمه هم بکشد، خود را کنار کشیده‌اند و وی تنها مانده است. درس سختی گرفت ولی خیلی دیر. محمدرضا تازه وارد هجده سالگی شده است. دانش آموز دوره پیش دانشگاهی بود ولی ششم آبان ماه، در میان داغ خانواده مقتول و اندوه خانواده خودش به اتهام قتل وارد زندان رجایی شهر شد.
 
چطور این اتفاق افتاد؟
یکی از دوستانم به نام احسان که همراه من زندانی شده، با من تماس گرفت و گفت چهار پنج نفر از اسلامشهر به پارک لاله (پارک محل‌مان) آمده اند و مزاحم خواهر سینا (یکی دیگر از دوستانمان) شده‌اند. و وضع خوبی هم ندارند. من و سینا تنها هستیم،زود خودت را برسان. با موتورم ظرف پنج دقیقه به پارک لاله رسیدم. خانه ما یک چهارراه پایین تر از آن پارک است. وقتی رسیدم، دیدم بچه‌های اسلامشهر با شیشه شکسته و چاقو و گاز اشک آور با احسان و سینا دعوا می کنند. من هم وسط دعوا رفتم. چند تا فحش هم شنیدم و کتک خوردم که بعدا فهمیدم دنده‌ام آسیب دیده است. 
حین رسیدن به پارک،قبل از اینکه به صحنه دعوا برسم، دوست دیگرم قمه‌ای را که برایم خریده بود، به من داد و من آن را در موتور جاسازی کردم. لحظه ای که وارد دعوا شدم به یاد آن قمه افتاده و به سرعت به سمت موتورم رفتم ، قمه را برداشته و آن را بیرون کشیدم. فقط برای ترساندن آنان به سویشان رفتم. همه آنان فرار کردند و در این میان فقط یک ضربه به یکی از آنان زدم که حتی اسمش را هم بعدها فهمیدم،محمدرضا! 
 
با آن ضربه فوت کرد؟ 
بله، گفتند ضربه به آئورت قلبش خورده و یک روز بعد باعث مرگش در بیمارستان شده است.
 
چرا دوستت برایت قمه خریده بود؟
مادر یکی از دوستانم به نام نیما که سرطان داشت، سکته کرده و در بیمارستان بستری بود. وقتی ناراحتی نیما را دیدم، نذر کردم اگر خوب شود، من روز عاشورا قمه زنی کنم. اتفاقا نیما زنگ زد و گفت مادرم از بیمارستان مرخص شده،خیلی خوشحال شدم. یکی دیگر از دوستانم که به زنجان رفته بود، پس از تلفن احسان، تماس گرفت و گفت قمه را برایم از زنجان خریده و سر خیابان منتظرم است. وقتی قمه را گرفتم، فرصت برگشتن به خانه را نداشتم و می‌خواستم زود خودم را به احسان برسانم. اگر من قصد کشتن کسی را داشتم، هنگام پیاده شدن از موتور، آن را هم برمی‌داشتم ولی وقتی وسایل بچه های اسلامشهر را دیدم، برای ترساندنشان سراغ قمه رفتم. 
 
چطور دستگیر شدی؟
فردای آن شب با دوستم برای ملاقات یکی از رفقایمان به بیمارستان رفته بودم که مادرم تماس گرفت و گفت از کلانتری به سراغت آمده بودند. پدرت با آنان رفت و تو هم باید خودت را معرفی کنی. خانواده‌ام نمی دانستند چرا دنبالم آمده‌اند. خودم هم نمی دانستم، اصلا فکرش را نمی‌کردم که به اتهام قتل تحت تعقیب باشم. 
 
چرا خانواده سینا در مقابل مزاحمت شکایت نکرده بودند؟
من ماجرای اصلی دعوا را نیز بعد شنیدم. پسرعمه مقتول با یکی از دختران محل ما دوست شده و او نیز همکلاسی دخترهایی بود که با احسان و سینا دوست بودند. بین پسرعمه مقتول و آن دختر جروبحث تلفنی می شود. احسان و سینا همراه سه دختر بودند. احسان گوشی را گرفته و برای آن پسر خط و نشان می کشد. قرار دعوا ساعت 6 عصر روز بعد گذاشته می‌شود و به این صورت احسان که خود را در مقابل چند نفر مست با اسپری و شیشه و چاقو می‌بیند، به من زنگ می‌زند و به دروغ حرف از مزاحمت می‌زند. او می‌دانست که من خیلی به این موضوع حساس هستم. به این ترتیب بود که من از همه جا بی خبر، وارد دعوایی شدم که ربطی به من نداشت.
 
بعد از این اتفاق خانواده ات را دیده ای؟
طی 18 روز که در آگاهی بودم، فقط دو بار یکی دو دقیقه در دادسرا آنان را دیدم و بعداز آن برای ملاقاتم چند بار به زندان آمدند. 
 
صحبت دیگری داری؟
من زندگی‌ام را پای رفاقت گذاشتم و به اینجا رسیدم. به جوانان هم سن خود می گویم که مثل من گول رفیق را نخورند. زندگی خود آدم، زندگی یک نفر دیگر، آبروی خانواده و فامیل خیلی بیشتر از اینها ارزش دارد. ما شش نفر بودیم که به زندان آمدیم. دو نفر آزاد شدند و یک نفر هم که زیر 18 سال بود، به کانون رفت. همه یکی یکی آزاد خواهند شد ولی من که با تأیید پزشکی قانونی قاتل هستم، باید آنقدر در زندان بمانم که یا رضایت بگیرم یا قصاص شوم! پدرم دلداری‌ام می‌دهد و می گوید برایت رضایت می گیرم ولی اگر من به جای قمه زنی، فکر یک نذر را می کردم، اگر آن قدر که عاشق امام حسین (ع) هستم، از او یاد می‌گرفتم درست زندگی کنم، حالا اینجا نبودم. اشتباه کردم و امیدوارم خانواده محمدرضا مرا ببخشند.
 
منبع : روزنامه حمایت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





: مرتبه
[ برچسب:, ] [ ] [ چرخکاریان ( وکیل پایه یک دادگستری ) ]
درباره وبلاگ

خوش آمدید ........................................ قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ، کیفری ، ثبت و... ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, در کلیه محاکم استان تهران ، البرز و یزد ..............................................
ترمينولوژي حقوق
امکانات وب
وب سايت حقوقدانان جوان ايران

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 167
بازدید هفته : 383
بازدید ماه : 373
بازدید کل : 208010
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

موسسه حقوقی چرخ کاریان

این صفحه را به اشتراک بگذارید