وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان

وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
آخرين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   ----------------------- وبلاگ حقوقی چرخ کاریان ///////  وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی و آدرس charkhkarian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





گوهر شرافتم را از دست دادم!

 گفت‌وگو با یک قربانی دوستی خیابانی
گوهر شرافتم را از دست دادم!
 
آن روز وقتی به مدرسه می‌رفتم، سوار ماشینش شدم. سنگینی نگاهش را از آینه احساس می‌كردم اما به روی خود نمی‌آوردم. روز بعد، دوباره این اتفاق تكرار شد و بالاخره روز سوم به حرف آمد و گفت: چه اتفاق جالبی! سال آخر هستی؟ من ساده‌تر از آن بودم كه بفهمم این سه روز بر حسب اتفاق نبوده، بلكه او مخصوصا سر راهم ایستاده بود. آشنایی ما با همین سوال آغاز شد و بعد از آن هر روز مرا به مدرسه می‌رساند. 
 
مینو این حرف‌ها را می‌زند و بعد آهی می‌كشد و زیر لب زمزمه می‌كند: چه قدر ساده بودم كه باور كردم دوستم دارد. او زنی 29 ساله است. می‌توان سادگی را از حرف‌ها و رفتار و گفتارش دید. وی به خاطر نگهداری 5 گرم کراک محکوم شده است. می‌گوید:‌ کلاس چهارم دبیرستان را می‌خواندم. پدرم دو سال قبل از آن فوت كرده بود و مادرم با خیاطی چرخ زندگی را می‌چرخاند تا من و خواهر كوچكترم كه پنج سال اختلاف سنی داشتیم، زندگی كنیم و محتاج عموهای خودخواهم نباشیم. آنان فقط ارث پدربزرگ را می‌خواستند. با فوت پدرم بلافاصله انحصار ورثه كرده و همه مال و اموال پدرم را تصاحب کردند و ما را تنها گذاشتند. مادرم می‌خواست من و خواهرم به دانشگاه برویم و جلوی دخترعموهایمان كم نیاوریم. خواهرم حالا پزشك عمومی است و می‌خواهد تخصص اطفال بگیرد اما من اینجا هستم، با رویی كه سیاه است و نمی‌تواند به خانه برگردد و مادری كه فقط گریه‌هایش را پشت تلفن می‌شنوم و مدام تکرار می‌کند که طلاق بگیرم. 
 
ادامه این دوستی چه بود؟ 
ارتباطم با مجید که در روزها یمدرسه آغاز شده بود، حدود سه ماه ادامه داشت. نمی‌خواستم مادرم از موضوع مطلع شود. مطمئن بودم مخالفت می‌كند. یك روز او مرا به بهانه آشنایی با خواهرش به خانه پدرش برد. خانواده‌اش به شهرستان رفته بودند. گفت خواهرم برای خرید بیرون رفته، یك لیوان شربت آلبالو برایم آورد و بعد از آن چیزی نفهمیدم. وقتی به خودم آمدم، گوهر شرافتم از دست رفته بود. 
مجید كم كم رفتارش عوض شد. حالا دیگر مرا به مدرسه نمی‌رساند و می‌گفت كارهایش زیاد است. نمی‌توانستم با كسی درددل كنم. همان روزها هم سروكله خواستگاران پیدا شد. 
یك روز رگ دستم را زدم ولی مادرم فهمید و مرا به بیمارستان رساند و چند روز بعد در اوج ناامیدی مجبور شدم به مشاور مدرسه بگویم كه چه اتفاقی برایم افتاده است.
مینو آهی می‌كشد و  باز به گذشته برمی‌گردد: اعتماد مادرم را از دست دادم. مادرم هر روز گریه می‌كرد و بر سرش می زد كه با این رسوایی چه كند. شكایتمان هم به جایی نرسید. مجید را دیگر ندیدم و در آلبوم مجرمان در اداره آگاهی هم پیدا نكردم. یک روز مادرم گفت یكی از مشتریان آرایشگاه تو را برای پسر برادرش خواستگاری كرده. این حرف را نشنیده گرفتم ولی آن زن با برادرزاده‌اش آمد. مادرم ماجرا را برایشان به صورت سربسته گفت و آنان هیچ عكس‌العملی نشان ندادند. 
 
با او ازدواج كردی؟ 
بله، با كمال تعجب، هوشنگ و عمه‌اش از این خواستگاری منصرف نشدند و دو هفته بعد طی مراسمی ساده عقد كردیم. مادرم می‌خواست زودتر به خانه بخت بروم. سه ماه نامزد ماندیم و با مقداری جهیزیه زندگیمان شروع شد. 
هوشنگ می گفت از دوبی جنس می‌آورد و در بازار می‌فروشد ولی بعد از عروسی فهمیدم فروشنده موادمخدر است. 
هر بار كه اعتراض می‌كردم، چوب رسوایی مرا بر سرم می‌زد و می‌گفت آبرویت را خریده‌ام. راست هم می‌گفت ولی هیچ دختر نجیبی هم با او ازدواج نمی‌كرد. او آدم سابقه‌داری بود اما من این موضوع را نمی‌دانستم. 
 
معتاد بود؟ 
بله، اوایل شیشه و بعد كراك من هم معتاد شدم. بیچاره مادرم همیشه گریه می‌کرد و از من می خواست اعتیاد را ترک کنم. حتی دو بار هم مرا در بیمارستان بستری كرد. یك سال بعد از ازدواج، مجید دستگیر شد. از او خواستم تا طلاقم دهد اما قبول نمی‌کرد. متأسفانه فهمیدم كه باردار هستم و تلاشم برای سقط فایده‌ای نداشت. هشت ماه بعد مجید آزاد شد و من هم دخترمان را به دنیا آوردم. اسمش را م‍ژده گذاشتم شاید این اسم مژده‌ای باشد برای یك زندگی خوب و دور از اعتیاد. 
 
خودت نمی خواستی اعتیاد را ترك كنی؟ 
چرا... خیلی دوست داشتم ولی اراده‌اش را نداشتم. مادرم خیلی تلاش كرد و بعد وقتی دید عرضه ندارم، مرا به حال خود رها كرد و گفت آن قدر كراك بكش تا بمیری، تو باعث سرشكستگی من در فامیل شده‌ای! زن عموهایت برایم پشت چشم نازك می كنند. حقت است كه بمیری و من راحت شوم! 
حالا مادرم مرگم را می‌خواست ولی من دیگر نمی‌توانستم خودم را بكشم! دو بار به خاطر داشتن مواد كم دستگیر شدم ولی خیلی زود آزاد و به خانه رفتم. 
 
چه طور دستگیر شدی؟ 
مجید باز هم مواد می‌فروخت و یكی دو بار دیگر دستگیر شد و در مدتی كه زندانی می‌شد، من كار خرید و فروش را انجام می داد.
آخرین بار كه زندانی شد، من با 5 گرم كراك در خانه خودمان دستگیر شدم. انگار یكی من را لو داده بود. حالا منتظرم تا روزهای محکومیتم تمام شود، شاید بتوانم به دور از اعتیاد مژده را بزرگ کنم.
 
منبع : روزنامه حمایت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





: مرتبه
[ برچسب:, ] [ ] [ چرخکاریان ( وکیل پایه یک دادگستری ) ]
درباره وبلاگ

خوش آمدید ........................................ قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ، کیفری ، ثبت و... ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, در کلیه محاکم استان تهران ، البرز و یزد ..............................................
ترمينولوژي حقوق
امکانات وب
وب سايت حقوقدانان جوان ايران

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 167
بازدید هفته : 396
بازدید ماه : 386
بازدید کل : 208023
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

موسسه حقوقی چرخ کاریان

این صفحه را به اشتراک بگذارید